چند خط بی‌حوصلگی

چی بگم :)

تیکه و پاره پوره

پشت هر پنجره ی بازی ؛ چاهی عمیق پنهان شده

عشقی وجود ندارد ؛ ما فقط درگیر یک بهم ریختگی طولانی مدت هورمونی می‌شویم

این اصلا عادلانه نیست که مرد مهربان خیالم را قربانی پسر خودشیفته ای در واقعیت کنم ...من همچنان در خیال با او زندگی میکنم

چرا همیشه عاشق آدمهای دور دست می شوم ؛ آنها که خیلی خیلی بزرگترند ؛ آنها که من همسن بچه هایشان هستم ؛ آنها که خیلی دورند ....

اینکه بعد از مدت ها حرف دلت را به زبان بیاوری و باز هم نفهمند جدی جدی خیلی درد دارد... بیا بی رحم باشیم ؛ آدمهای قانع که مراعات دیگران را می‌کنند انگاری به چشم همه خیلی بیچاره و چلفتی اند ....

من ۲۳ سالم بود که عاشق شدم ؛ بعد از آن عشق برایم مرد ؛ زخمی که او ناخواسته به من زد هنوز هم خون ریزی میکند

من که هستم ؟‌الان باید کجا بودم ؟ ناتوانی در پاسخ گویی به این سوالات یعتی ادامه ی بحران هویت همچنان در ۲۷ سالگی

بچه که بودم عاشق ماژیک پفی شده بودم ، حالا یادم افتاد . از همان بچگی هم باید برای به دست آوردن هرچیزی کلی التماس میکردم ؛ یادم افتاد تمام دیوارهای سالن مان را نوشته بودم ماژیک میخاهم ؛ انگار چیزی مهم از زندگیم فهمیدم: برای داشتن هرچیزی کلی التماس کن ،کلی بگو ، گریه کن ))بیچاره من

بعضی وقت ها چیز های عجیبی به سرم می‌زند؛ گفتنش سخت است و پیدا کردن آدمش سخت تر ؛اما اگر میشد خیلی خوب بود

شنبه شانزدهم فروردین ۱۴۰۴ | 0:11
Atousa

روز از نو 🎉

سلام ؛ واقعا بسیار خوش به حال آنهایی که فردا کاری برای انجام دادن دارند ؛ هرچند واقعا درک میکنم که چه قدر از بعدازظهر امروز بابت تمام شدن تعطیلات ناراحت بودند . خوش به حال آدمهای مستقل ؛ دختر های قوی و شاغل که با افتخار دستشان توی جیب خودشان است خواه خیلی پر باشد خواه کم ؛ درود بر همه ی دختر ها .

من این مدت خیلی غمگین بودم ؛ چشمانم حسابی گود رفته و افتاده شده . مژه هایم مثل سایه بان بلندی روی چشمانم افتاده و غمگین ترم کرده . راستی ؛ چه بهتر که تعطیلات عید هم تمام شد ؛ برای من که فقط ساعت ها ساعت اینستا گردی بی ثمر بود ... یک اتلاف وقت درست و حسابی . حوصله ام که سرجایش نیامد هیچ ؛ حسابی دمار از چشم هایم هم در آوردم...

امسال دنبال پیدا کردن یک‌دوست جدیدم ؛ اگر پسر باشد با روی بسیار بازی می‌پذیرم البته فکر نکنید از جماعت زنان علیه زنانم نه فقط لازم دارم دنیای کوچکم را کمی بزرگتر کنم ؛ دنیای بسیار کوچکم . خب حالا این دوست را کجا پیدا کنم ؟؟؟

شنبه شانزدهم فروردین ۱۴۰۴ | 0:0
Atousa

در سال جدید از خدا میخاهم من را از بلاتکلیفی و این همه سردرگمی نجات دهد با هر چیزی میخاهد کار باشد آدم باشد حتی مردن

پنجشنبه هفتم فروردین ۱۴۰۴ | 0:21
Atousa

اولین هدفم برای سال جدید ِ ۱۴۰۴ مراجعه به یه روانپزشکه ؛ این روزها واقعا حال خوبی ندارم ؛ انگار چیزی فراتر از غم و کسالت و سردی را تجربه میکنم ؛ انقدر سنگینم که معمولا احساسات را به‌سختی متوجه میشوم ...

امروز هم دنبال کار بودم ؛ خبری نبود. اینطور که حس میکنم حالا ها خبری نمی‌شود؛ انگار قرار است آنقدر توی این جهنم بمانم تا کاملا خاکستر بشوم

این روزها عجیب اوضاع پوستم بهم ریخته ؛ پر از جوش های ریز شده . هنوز هم از دیدنشان میترسم؛ چون هنوز موفق نشدم گودی های عمیق جوش های قبلیم را کامل درمان کنم که این جدید ها بیرون آمده. انگار دارم به گذشته ها برمیگردم ؛ به روزهای بد نوجوانیم؛ به روزهایی که از هفته ها قبل از پریود لعنتی ام باید کلی جوش دردناک ملتهب تحمل میکردم و بعد از تمام شدن آن لعنتی؛ آن جوش ها هم با چاله های عمیق تا حدود فقط دو هفته با من خداحافظی می‌کردند.... نوجوانیم خیلی بد گذشت ؛ خوب که فکر میکنم میبینم همه اش استرس بود ؛ ایام مدرسه اش استرس نمره و ترس عقب افتادن و شکست خوردن در رقابت با چند تا همکلاسی بیش از حد درسخوان متعصب و از دست دادن جایگاه شماره یک کلاس ؛ ترس آن جوش های قرمز و دردناک ؛ ترس نزدیک شدن به پریود ؛ ترس آن جای جوش های وحشتناک؛ ترس داشتن یک صورت زشت ؛ ترس دوست داشتنی نبودن؛ ترس بیش از حد لاغر بودن و نداشتن یک اندام دخترانه ؛ ترس انتخاب نشدن ؛ ترس ورود به دانشگاه میان هزاران دختر زیبا .... نوجوانیم بد بود ؛ سخت بود ؛ پر از تنهایی بود ؛ سخت بود .... میخاهم خوب فکر کنم، من از چه میترسیدم؟‌ من هنوز هم از چه میترسم ؟

راستش تنهایی ؛ از تنهایی خیلی میترسم . هر چه فکر میکنم یادم نمی‌آید در کجای کودکیم تنها مانده ام که این ترس عمیق در روان بنه ام جا مانده

پنجشنبه هفتم فروردین ۱۴۰۴ | 0:15
Atousa

برای سال نو

سال نو شد ، بهار شد ؛ ۱۴۰۴ هم رسید ... مبارک باشد . من آرزو میکنم امسال حال همه خوب باشد ، امسال دنیا به کام همه باشد ؛ همه آنهایی که شاغل هستند و آنهایی که مثل من بیکار توی خانه نشسته اند پول حسابی توی جیب شان باشد و مشغول انجام دادن کاری باشند که دوست دارند

امیدوارم امسال حسرت ها کم بشوند ؛ کم وبیش به خواسته هامون برسیم و شوق موفق شدن‌و رسیدنو با تک تک ذرات وجودمون لمس کنیم ؛ امیدوارم امسال کنار کسی باشیم که خالصانه و عمیق دوستمون بداره ؛ برامون ارزش قائل بشه ؛ خوبی ها و بدی هامونو باهم بخواد ؛ بتونیم با اون خودمون باشیم با نقص ها و کاستی ها و بابتشون شرم زده و خجالت زده نشیم ... امیدوارم امسال زندگی تکونی بخوره؛ یکم شاد تر بشه ؛ شیرین تر بشه ... وقتی میخندم خنده هام از ته دل باشه خنده ی عصبی نباشه ... یه مدت بتونم روزامو بدون استرس بی کاری و بی پول بودن و دفاع از پایان نامه بگذرونم ؛ امیدوارم بتونم یه راهی که هزینه ی مناسب داشته باشه برای خوب شدن پوستم پیدا کنم؛ امیدوارم بتونم مشکل بدنیمو حل کنم؛ دلم میخاد امسال کمتر خجالت بکشم ؛ دوست دارم بتونم امسال تو جمع ها یکم بیشتر از سلام شما خوبین ؟ خانواده خوبن ؟ ممنون حرف بزنم؛ آرزو میکنم امسال بتونم بدون حس خجالت برم برا خودم خوراکی بخرم و تنهایی بدون خجالت بین مردم بخورمش ؛ برا خودم آرزو دارم امسال کمتر احساس زشت بودن بکنم ؛کمتر حس کنم چه آدم کج و کوله ای هستم... دلم‌میخاد امسال بتونم موقع حرف زدن با غریبه ها و مخصوصا مردا سرمو مثل آدمای غار نشین پایین نندازم بتونم رو در رو و چشم تو چشم حرف بزنم ؛ خدا کنه بتونم یه کار مناسب با درآمد خوب پیدا کنم چون حس میکنم دیگه صبرم تموم شده دیگه خیلی حالم بد شده ... امیدوارم بتونم امسال یه دوست خوب پیدا کنم یه دوست واقعی و خوش اخلاق که بتونم کنارش منم ادم‌بهتری بشم آخه خودم میدونم که آدم خشک و بد اخلاقیم ...کاش بتونم آدم جراتمندی بشم به موقعش حرف بزنم و از خودم دفاع کنم ؛ کاش بتونم بعد ۸ ،۹ سال که هیچ جایی نرفتم یه سفر برم من دوست دارم کیش و قشمو از نزدیک ببینم آخه تا حالا یه بارم نرفتم ؛ من از خدا میخام امسال دل همه شاد باشه دل منم ؛ حال همه خوب باشه حال منم ❤️

جمعه یکم فروردین ۱۴۰۴ | 21:57
Atousa
  • صفحه اصلی
  • آرشیو وبلاگ
  • عناوین نوشته ها
آرشیو وب
  • آذر ۱۴۰۴
  • آبان ۱۴۰۴
  • مهر ۱۴۰۴
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳

B L O G F A . C O M

تمامی حقوق برای چند خط بی‌حوصلگی محفوظ است .