سلام ؛ من هنوز منتظرم یه روز دانشگاه تعطیل نشه تا بتونم برم دانشگاه و برا کارای دفاع امضا اساتید بگیرم و کارهای قبل دفاعو انجام بدم ... اما دو هفته ست دانشگاه تعطیل میشه . یه انتظار طاقت فرسایی شده که نگم . اصلا دیگه هیچی برام اهمیت نداره . قبلا از نمره ی دفاعم دل کنده بودم حالا از هرچیزی که بهش مربوطه . فقط دلم میخاد بگذره.
بعدش من حتما باید یه کاری پیدا کنم ؛ اما این دفعه نمیگم یه کاری باشه حقوقش هرچی باشه مهم نیست ، این دفعه حقوقش مهمه خیلی مهمه. باید اونقدری باشه که غمو از نگاهم ببره باید اونقدری باشه که خستگیو از بابام ببره اونقدری که زندگی ما هم خوب بشه . اوضاع ما هم روبه راه بشه ...
خیلی دلم شکست وقتی فهمیدم اون آدمایی که دوسشون داشتم اصلا بهمون اهمیت نمیدن و با فامیلای پولدار خیلی دوستند .. راستی راستی از قلبم رفتند برای همیشه .دیشب کلی گریه کردم امروزم 🥺
امروز هوا ابری بود و تاریک درست مثل دل من . نه دوستی نه همصحبتی. ... هیچکس مطلقا دنیا برا من یه جای پر از تنهاییه که دستم به هیچی نمیرسه جیبام خالیه خالیه و دنیا خیلی رنگی ...