چند خط بی‌حوصلگی

چی بگم :)

سلام ؛ من هنوز منتظرم یه روز دانشگاه تعطیل نشه تا بتونم برم دانشگاه و برا کارای دفاع امضا اساتید بگیرم و کارهای قبل دفاعو انجام بدم ... اما دو هفته ست دانشگاه تعطیل میشه . یه انتظار طاقت فرسایی شده که نگم . اصلا دیگه هیچی برام اهمیت نداره . قبلا از نمره ی دفاعم دل کنده بودم حالا از هرچیزی که بهش مربوطه . فقط دلم میخاد بگذره.

بعدش من حتما باید یه کاری پیدا کنم ؛ اما این دفعه نمیگم یه کاری باشه حقوقش هرچی باشه مهم نیست ، این دفعه حقوقش مهمه خیلی مهمه. باید اونقدری باشه که غمو از نگاهم ببره باید اونقدری باشه که خستگیو از بابام ببره اونقدری که زندگی ما هم خوب بشه . اوضاع ما هم روبه راه بشه ...

خیلی دلم شکست وقتی فهمیدم اون آدمایی که دوسشون داشتم اصلا بهمون اهمیت نمیدن و با فامیلای پولدار خیلی دوستند .. راستی راستی از قلبم رفتند برای همیشه .دیشب کلی گریه کردم امروزم 🥺

امروز هوا ابری بود و تاریک درست مثل دل من . نه دوستی نه همصحبتی. ‌... هیچکس مطلقا دنیا برا من یه جای پر از تنهاییه که دستم به هیچی نمیرسه جیبام خالیه خالیه و دنیا خیلی رنگی ...

جمعه چهاردهم آذر ۱۴۰۴ | 16:13
Atousa
  • صفحه اصلی
  • آرشیو وبلاگ
  • عناوین نوشته ها
آرشیو وب
  • آذر ۱۴۰۴
  • آبان ۱۴۰۴
  • مهر ۱۴۰۴
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳

B L O G F A . C O M

تمامی حقوق برای چند خط بی‌حوصلگی محفوظ است .