چند خط بی‌حوصلگی

چی بگم :)

برای روزهای اخر سال ۱۴۰۳

روزهای آخر ساله ، نمیدونم انگار همه خوشحالن من نه . انگار همه موفق اند همه همه چیز دارند من نه ؛ خب چی کار کنم . ندارم دیگه :(

امسال هیچی نخریدم ؛ ما که مهمونی نمیریم . نه کسی سراغمونو میگیره نه ما پیگیر کسی میشیم . از همه فامیلا فقط اسمشون مونده . خودمم حوصله ندارم لباس نو برای چی ؟ راستش همه چیز خیلی گرونه و برا من که هنوز نتونستم سر کار برم و یه قرون پول در بیارم خیلی سنگین و خجالت آوره که از مامان بابام پول بخوام ... ميگم بزرگ سالی خیلی سخته ؛ هیچکسی بهم نگفته بود . هم خیلی بزرگی نمیتونی هر وقت دلت گرفت تند و تند بزنی زیر گریه هم سردرگمی کلی درس خوندی ولی به درد هیچ کجات نمیخوره نه پول درست و درمون داری نه دوست به درد بخور نه یه آدم که دوسش داشته باشی و هزار البته اونم دوستت داشته باشه ... این دومیه خیلی مهمه ؛ من سه سال چوب ادمیو خوردم که از جونم بیشتر دوستش داشتم تو خواب و بیداری تو خوشی و ناخوشی تو همه لحظاتم یادش بودم اما اون آدم به خدا نیم ساعتم به من فکر نکرد ؛ تلاش برای یه ذره دوست داشتن که بماند :(((

بزرگسالی بده به خدا ؛ سخته . برا من که خیلی سخت میگذره. ۲۷ سالمه هیچ دستاوردی ندارم ؛ اونهمه تلاش کردم و خودمو به هر دری زدم تا مشکلمو برطرف کنم اما دریغ از یه تغییر فقط محض خوش شدن خاطر من ... خب انگار تقصیر خودمه ؛ چیزایی میخام که نباید بخام ؛ اصلا باید دفعه های بعدی که فکر بهتر شدن به سرم زد یه چک حسابی بخوابونم تو گوش خودم ... غلط میکنم چیزایی که نمیشه میخام

شنبه بیست و پنجم اسفند ۱۴۰۳ | 20:49
Atousa
  • صفحه اصلی
  • آرشیو وبلاگ
  • عناوین نوشته ها
آرشیو وب
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳

B L O G F A . C O M

تمامی حقوق برای چند خط بی‌حوصلگی محفوظ است .