چند خط بی‌حوصلگی

چی بگم :)

روز خیلی بدم

سلام . الان که دارم اینارو مینویسم ازهمیشه خسته ترم ؛ معده درد وحشتناکی که از صبح تا حالا دچارش شدم یکمی بهتر شده اما همچنان درد و حس میکنم ... هر چند ساعتی یهو یه جا از بدنم شدید درد میگیره ؛ صبح دستام درد میکرد حالا کمرم ظهر شونه هام حالا چشام و سرم .... صبح زود فهمیدم که امسالم آزمون آموزش و پرورش قبول نشدم؛ خب صبح خیلی زود بود و تازه از خواب بیدار شده بودم هنوز ویندوزم بالا نیومده بود با اینحال کلی گریه کردم ؛ وقتی دیدم مامانمم داره گریه میکنه حالم بدتر شد ... راستی یادم باشه اگه یه روز مامان شدم وقتی حال بچه م بده برم سراغش برا دلداری اما اون جوری که اون دوست داره ؛ اگه دوست داره بغلش کنم بغلش کنم ؛ اگه دوست داره دست بکشم به موهاش نازش کنم ؛ اگه دوست داره حتی تنهاش بزارم اما هیچ وقت جلوش خودمو اینقد ضعیف نشون ندم ... من از گریه ی مامانم میترسم ؛ وقتی اون گریه میکنه من حس میکنم خیلی بدبختم حس میکنم خیلی تنهام حس میکنم دیگه اونم پشتم نیست ...

بعدازظهر استادم پیام داد که یکی از فصل های پایان نامه م کامل غلطه و باید دوباره بدم بنویسن آخه چرا فکر نمیکنه تا اون یه نفر دوباره بیاد یه فصل بنویسه من دیگه از وقت دفاعم میگذره و مجبورم ۷ ترمی بشم واسه یه ارشد در و پیتی ... البته اونیکه برام‌می‌نوشت هم پیام دادم بهش دیگه جواب نداد نمیدونم بازم قبول میکنه بنویسه 😔

امروز خیلی بد گذشت ... یادم می مونه امروزم همش تنها بودم تو این حال خیلی بدم هیچ کسی کنارم نبود ... یادم می مونه هیج کسی رو نداشتم حداقل زنگش بزنم و از حالم براش بگم و اون حداقل فقط بهم بگه نگران نباش من هستم من کمکی بخای هستم ... تنهایی بده...

خب دیگه ؛ چاره چیه ؟ من برم هزارمین مسکن امروزمو بخورم و بخوابم ... کاری نمیشه کرد 😔😔😔

چهارشنبه پنجم شهریور ۱۴۰۴ | 20:15
Atousa
  • صفحه اصلی
  • آرشیو وبلاگ
  • عناوین نوشته ها
آرشیو وب
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳

B L O G F A . C O M

تمامی حقوق برای چند خط بی‌حوصلگی محفوظ است .