سلام ؛ امروز دوشنبه۲۸ مهر هم گذشت ...
تمام امروز رو هم به انتظار گذروندم ؛ هر پیامی رو باز میکردم به امید اینکه کارم آماده شده باشه همه چیزو چک کردم خبری نبود ... فکر نکنم دیگه چیزی تحویل بگیرم اما پول زیادی بابتش دادم ...پولی که میتونستم باهاش لباس بخرم کفش بخرم یه دونه از اون لیپپلامپر های شیگلم که از وقتی اومدن همیشه آرزوم بوده داشته باشم یه دونه بخرم ... میتونستم با این پولی که رفت کلاسای دیگه اسم بنویسم. اما خوب همش تموم شد و حالا منم و یه حساب خالی و یه دل آشوب.... امشب داشتم فکر میکردم اگه از اون دخترایی بودم که به چشم پسرا میومدم الان میرفتم از دوست پسرم پول قرض بگیرم ؟ یا اصلا اون حاضر میشد پول قرض بده و در قبالش چیزی ازمنخواد؟؟؟ بعید میدونم...
اینجایی که تو زندگیم هستم؛ اوضاع خیلی سخته. تمام امروز چشام قرمز بود از بس دیشب گریه کردم . اینجایی گیر افتادم تو زندگیم که همه برام دلسوزی بیجا میکنن بهم کلی آخی میگن که دارم فوق لیسانس میگیرم اما کار ندارم ... کلی آخی میگن که داره ۲۸ سالم میشه و هنوز شوهر ندارم ... از این آخی گفتنا یه حالی میشم بغض وامونده تو گلوم هی میترکه . تو دلم خالی شده... بدجور نگران آینده ام . دوست پسر نه ها ولی کاش یه آدمی داشتم تو زندگیم الان میومد محکم بغلممیکرد میگفت من کمکت میدم همش درست بشه ... اول کمکم میکرد پایان نامه مو خوب مینوشتیم بعد میبردم خرید و بدون حساب کتاب میزاشت هرچی میخام بخرم بعد میبردم سرکار بعدم میومد زیر یه سقف باهم زندگی کنیم تا بقیه دیگه هی ازم نپرسند اصلا تو خواستگارم داری؟؟؟!!! نه ندارم... فقط شما خوشگلا دارین 💔 باشه؟!
زیادی رویایی شدم نه ؟؟؟ پاشم برم صورتمو بشورم و بخوابم . فردا باید پیشینه فصل دوم پایاننامه رو بنویسم