چه باید بکنم!؟ خودم هم نمیدانم. شده ام یک فرفره ی لغزان در آخرین لحظات پیش از افتادن ؛ گاهی اینطرف گاهی آنطرف میغلتم ... با این روزهای طولانی چه کنم؟ حوصله ندارم کتاب بخوانم نمیخواهم بیرون بروم و بچرخم چه برسد به اینکه کار پیدا کنم ...پایان نامه ام را ننوشتم عنوان ندارم ... دانشگاهم تمام شده تمام وقتم خالی است ... آدمی نیس خلوتم ... پر از ارزوام پر از تلاشم... نتیجه ام چندان شگفت آور نیس اما من دیگر دست از تلاش برنمیدارم
یکشنبه شانزدهم دی ۱۴۰۳ | 19:26